وبلاگ :
منم...دشنام پست آفرينش،نغمه ي ناجور...
يادداشت :
...شبيه تو!
نظرات :
0
خصوصي ،
3
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
مادَرِخانه
باعرض ادب و سلام
چه عاقلانه دروغ مي گويي :
چه عاشقانه دروغ مي گويد ...
+
روياي شب
حلقه زنداني شد به جرم اسير كردن . حلقه به زماني فكر كرد كه يك خط راست بود و در راهي قدم گذاشته بود كه در انتهات فهميد غلط است . به عشق ابتدا و ريدن به او فكر مي كرد . پرنده شاهد عشق آندو بود ابتدا را به انتها رساند اما ضامن اين كار اسير شدنش بود آندو به هم رسيدند ؛ به قيمت اسير شدنه پرنده . اندو با هم حلقه شدند به دور پاهاي پرنده كه در تنهايي خود شاهد عشق ابتدا و انتها بود .
+
محمد محمدي
سلام خانم سيدي.خوبي؟خواستم بگم توي اين دنيايِ خرتوخر، آدميزاد نميتونه دوروبره خودشم يه همدرد پيدا کنه چه برسه توي اين فضاي مجازي که معلوم نيست کي راست ميگه و کي دروغ.تو که اين شعرو گفتي بايد بارها اين بيت و خونده باشي که ميگه:دل خود را ز تو دورش سازم.ز تو اي جلوه ي امّيد محال.مي برم زنده بگورش سازم.تا از اين پس نکند ياد وصال.فروغم با اون همه زخم روي احساسش قيد خيلي چيزارو زده و يادشون و پاک کرده .به شعراي زيادي روزانه توي اينترنت نگاه ميندازم ولي واقعا انقدر غمگين نيست.اميدوارم حالتون مثل جمله هاتون نباشه و دنبال همدل بگرديد نه همدرد