• وبلاگ : منم...دشنام پست آفرينش،نغمه ي ناجور...
  • يادداشت : چشم اين روزهاي من کور است...
  • نظرات : 0 خصوصي ، 5 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    بااينکه ازشعراي پيچيده زياد ميونه خوبي ندارم ولي شعرت درعين پيچيدگي و خشونت دربغضي ازگريزها لطافت هاي دخترانه اي هم داشت

    مثل پرگار گيج مي زنم و

    با سماعي زنانه مي چرخم

    پاي من را وسط بکش هرجا

    دور تو عاشقانه مي چرخم


    + tehrani 
    سلام خانم سيدي زاده!
    به عنوان کسي که تو اين زمينه هيچ مهارتي ندارم ميگم،قشنگ بود ازخوندنش لذت بردم.
    مرد فرهاد هم شود،مرد است
    واقعا جاي تامل داشت.
    چه واقعيت واقعي!
    موفق باشي
    پاسخ

    ...يه واقعيت تلخ...!تو هم همينطور عزيزم
    + محمدي 


    سلام شاعره ي عزيز.خوبي خانوم سيدي؟الحق که چهارپاره ي فوق العاده اي بود.به جز قسمتي که گفتي:(مرد فرهاد هم شود مرد است)بقيه ي شعرت عالي بود.لذت يردم .موفق باشي دوست هنرمند

    پاسخ

    ...مرد فرهاد هم شود مرد است!... اي واي چه تفاوتي! من خودم اين مصراع و خيلي دوست دارم!(-:
    + رها 
    زخمي کهنه‌ام / سايه‌ي رنجي پايان يافته / دوستت دارم / و به لمس سرانگشتانت / بر سايه‌ي اين زخم دلخوشم.
    + رها 
    سلام تو چقدر شاعري عزيزم شعرت رو خيييييلي دوست داشتم
    ساده شيرين شدم نفهميدم مرد فرهاد هم شود مرد است
    پاسخ

    عزيز دلي...