سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منم...دشنام پست آفرینش،نغمه ی ناجور...

از سر کوی تو با دیده ی تر خواهم رفت

چهره آلوده به خوناب جگر خواهم رفت...





برای هوس،بی هوا،یک نفس

تو تا آخرش سر کشیدی من و

به کامت یه فنجون خالی شدم

تو مستی شکستی،ندیدی من و

می خواستم خدا شم،گناهت شدم

گذاشتی من و روبروی خودم

دو تا دستی که واسه من پوچ بود

خودم بودم و آبروی خودم

فضای درندشت شهر دلم

همش از تو پر شد،ولی کینه شد

تا گوشا رو پر کردی از راز من

همه شهر پشت من آیینه شد

همه دردام و تو خودم ریختم

شدم کیسه ی بوکس بازی تو

سرازیر شد رو خودم مشت هام

واسه بردن و سرفرازی تو

توهم چقد خوبه وقتی که تو

همون طعم تلخ حقیقت شدی

تنفر ازت دارم و گرمتم

برام مثل سیگار عادت شدی!

سیاه و سپیدی،حق و ناحقی

هوای دلم گرگ و میش توئه

شدی نوشدارو؟!...ولی عقربم

هنوز رو دلم جای نیش توئه

ازت دلخور و راضیم دشمنم!

باهات راضی و دلخورم دوستم!!

همه خشک سالیت و خندیدم و...

ولی هی چروکیده شد پوستم

هوس تو قفس،هی هوس،هی هوس...

کشیدی تا مرز پلیدی من و

تو خوردی و فنجون خالی شدم...

تو تا آخرش سرکشیدی من و...

 


نوشته شده در جمعه 92/5/4ساعت 5:0 صبح توسط مریم سیدی زاده نظرات ( ) |


Design By : Pichak