سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منم...دشنام پست آفرینش،نغمه ی ناجور...

رفتم که غصه دار خودم باشم،من را چه به تحمل ویرانی؟

پاهای لنگ مانده جه کار دارند با شیب تند و جاده ی طولانی؟!

با تو که نیستم ولی اجبارت،زنجیروار دور من پیچیده

زندان دلبخواه خودم هستی،من هم درست شکل یک زندانی

قرعه بکش،شکست مرا بردار؛ مرگ مرا به دست خودت بردار

یک مرگ شاعرانه،سری بر دار! بین هزار مرگ خشک و آنی

قلبم به داغ حسرت هر روزت،پشتم به مشت و مال غمت گرم است

دلچسب تر ازین چه بخواهم من در این هوای سرد زمستانی؟!

شیر و خطم همیشه به نفع توست،سرگیجه اش همیشه برای من

انصاف نیست گرم هوی این قدر من را شبیه سکه بچرخانی

از من (بریده ای) و حواست نیست؛دیگر چه دیده ای که حواست نیست؟

محو کدام (یوسف) بازاری؟بی رحم سرکش!(چاقو)ی زنجانی!!

لبخند می زنی کمکم باشی،در بار حسرتی که به دوشم هست

لبخند اضافه می کند بارم را...لبخند می زنی و... نمی دانی...




نوشته شده در پنج شنبه 92/2/19ساعت 1:0 صبح توسط مریم سیدی زاده نظرات ( ) |


Design By : Pichak